سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/10/15
7:42 عصر

مسئولین در تشیع جنازه من نیایند!

بدست عبدالحمید بیات در دسته

متن زیر کار محمد صادق شهبازی برای مرحوم حاجی بخشی است که احتمالا همه دوستان هر دوی آنها را می شناسند.

1. انقلاب اسلامی با هویت فرهنگی و دینی و مردمی خود، رویدادهای رسانه ای و چهره های منحصر ب فرد خویش را آفرید. رویدادهای انقلاب با آفرینش لحظات و صحنه های غیر رایج (مثل حضور سیاسی زنان محجبه در صحنه، مبارزه ی مسالمت آمیز مردمی و... )، حرکت بر خلاف مسیر رسانه های قوی، استفاده ز خلل و فرج رسانه های قوی و رساندن پیام خود از دل منازعات رسانه ها و از همه مهم تر استفاده از رسانه های ضعیف به صورت گسترده و مردمی در مقابل رسانه های قوی و خلق رسانه های مردمی توانست پیام خود را در داخل کشور به مردم رسانده و حتی در خارج از مرزها نیز افکار عمومی را مخاطب قرار دهد. این تغییرات نه تنها عرصه ی سیاسی که عرصه ی علمی را نیز در نوردید و طرح انقلاب کاستی (نوارهای کاست اعلامیه امام و اعلامیه ها در مقابل رسانه های فراگیر و قوی مثل صدا و سیما و مطبوعات و سینما). و مکتب مبادله معنا به جای مکتب انتقال پیام را در پی داشت. یکی از این موارد ظهور چهره هایی بود که به دلیل ویژگی های غیر رایج و منحصر به فرد و نیز اقدامات خودشان که مبتنی بر فضای فرهنگی و دینی و مردمی انقلاب سامان می بافت، خود به صورت رسانه عمل کرده و حامل پیام می شدند.

2. بی شک، یکی از نمونه های آرمانی (ideal type) این افراد، رزمنده ی فرتوت ذبیح الله بخشی بود که به «حاجی بخشی» مشهور شد، پدر دو شهید و برادر یک شهید که شادابی در عین فرتوتی، و حضور در هیئت بسیجی با آن شرایط، تکرار شعارهای انقلابی واداشتن جمعیت به تکرار آن ها، روحیه دادن به رزمندگان و مردم در هیئت انسان انقلاب اسلامی (بسیجی) و ارتباط برقرار کردن با آن ها با شعار و پخش شکلات و بیسکوییت و... که در تهییج رزمندگان حتی در شرایط سخت موثر واقع شد. این روحیه دادن که حتی در شرایط شهادت فرزندش در جبهه با توزیع شکلات ادامه داشت، یا در اقدامی نمادین تلاش برای خاموش کردن ماشین حاوی داماد خود که به وسیله ی دشمن منفجر شده بود با پتو و... آن قدر مهم بود که حتی ارتش عراق برای سر او جایزه تعیین کرد و حتی در سال آخر جنگ تلاش کرد برای مقابله با ایران به بازتولید نمونه هایی از جنس حاجی بخشی اقدام کند که ناموفق ماند.



3. این رسانه علاوه بر جبهه، در پشت جبهه نیز حامل پیام بود، تلاش برای شکستن فضای دور از جبهه ی شهر، تکرار شعارهای انقلابی در شهر، حاضر کردن بچه های حزب اللهی در سال 64 و 67 در شهر و کلید زدن امر به معروف و مقابله با سلطنت طلبان و وضعیت بد فرهنگی شهر با حضور خود، انجام رویدادهای رسانه ای غیر معمول مثل برگزاری نماز جماعت در میدان ولی عصر (که به دستگیری او و مسعود ده نمکی و خیل کثیری از رزمندگان حتی تیراندازی به آنان از جانب حافظان نظم منتهی شد) و ... این فضا را ادامه داد که در سال های بعد از جنگ نیز تدوام داشت.

4. حاجی بخشی رسانه و نماد نسل جنگ بود که تلاش می کرد تا ضمن گره زدن همه چیز حتی سال های زندگی خود به دفاع مقدس (که به صورت نمونه در پاسخ از سؤال از سنش همیشه آن را 18 سال و 2 ماه اعلام می کرد که سال های سن پسر شهیدش بود) جنگ را از نوستالژی به مسئله ای عینی و تکلیف آور برای لحظه های امروز انقلاب تداوم دهد. حضور در آیین های انقلابی و راهپیمایی ها، کلید زدن و شرکت در اقدامات انقلابی مثل اعتراض به وزارت خانه ها و صدا و سیما (بخشی چون نماد بسیج و مقاومت به حساب می آمد با حضور خود وزرای وقت کشور و... را به مجوز دادن به تجمعات عدالت خواهانه و اعتراضی و مستقل حزب الله مجبور می کرد و حضور او موجب شکل گرفتن بسیاری از حرکت های انقلابی و حضور مردم و حزب الله می شد) و از همه مهم تر اقدام حاجی بخشی در مقابله با جناح های سیاسی کشور (مخالفت توسلی نماینده ی جناح چپ و اصلاح طلبان با او و درگیری وی با ناطق نوری نماد جناح راست(اصول گرایان) و دستگیری او و تعداد بسیاری از رزمندگان به دستور ناطق نوری نیز ساماندهی تجمعات اعتراضی به عملکرد دولت سازندگی و اصلاحات در زمان تقدیس آن ها از جانب جناح های سیاسی به همراه بعضی از فعالین سیاسی) و کاندیداتوری در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ضمن علم به رد صلاحیت صورت می گرفت، وی در پاسخ به پرسش از چرایی این اقدام گفت: «(کاندیدا شدن را) در آن موقع، تکلیف دانستم. همه حرف می زدند تریبون داشتند جز رزمنده ها و فقرا و... من آمدم خودم را قربانی کنم، کاندیدا شدم به این خاطر که برادرانی که دکترا دارند آن ها بیایند جلو و آن ها تشویق شوند... مجلس کاری نداشتم. می خواستم بروم مجلس بلال بفروشم!؟ می خواست بروم داد بزنم سر این مسئولین، سر کسانی که به این مجلس می روند و از دوش آن ها بالا می روند».



وی با درک ضرورت کار رسانه ای حتی پی گیری گرفتن کانالی از صدا و سیما برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بود و حتی اعلام آمادگی پرداخت هزینه های ان که با مقابله ی رییس وقت صدا و سیما محمد هاشمی که ما از شما حزب اللهی تریم مواجه شد. او حتی به دنبال ارائه ی پیام ناراضی بودن از وضعیت آشفته ی سیاسی کشور و عدم پی گیری آرمان های امام و رهبری از جانب مسئولین از جناح ها و بخش های مختلف بود و به همین دلیل متعدد تاکید می کرد «به مسئولین بگویید در تشیع جنازه ی من شرکت نکنند».

5. این رسانه ی انسانی که با مخاطب قرار دادن عموم مردم و لایه های فرودست جامعه به دلیل بی آلایشی و پرهیز از رویه های غلط علی رغم موج تهمت و تخریب و ادعای به آلاف و الوف رسیدن و ساماندهی حرکت های افراطی از جانب ضد انقلاب و رسانه های زنجیره ای و حتی تخریب به وسیله ی صدا و سیما به وسیله ی تمسخر کاندیداتوری وی، توانست با اقشار مختلف اجتماعی حتی بعضی جریان های روشن فکری تماس موفق برقرارند و با این مخاطب محوری پیام خویش را منتقل کند. علاوه بر بچه های جنوب شهر و رزمندگان و مردم عادی و اقشار فرودست که حاجی بخشی را به عناوین نماد مقاومت و ایثار و مردمی بودن انقلاب می دیدند، حتی مرحوم کاوه گلستان خبرنگار روزنامه های اصلاح طلب و رسانه های بیگانه (که در نهایت به عنوان خبرنگار رویترز جان خود را در حمله ی آمریکا به عراق از دست داد) در مورد او به این مضمون گفت که من این جریان حزب الله را در کشور قبول دارم حاجی بخشی از روی اخلاص و حرف مردم فرودست جامعه را می زند.



6. مهم ترین ویژگی این رسانه ی مردمی، انسانی بودن آن است. یعنی در این رسانه عنصر انسانی و سبک زندگی او حتی بدون رسانه های فراگیر و قوی به انتقال پیام می انجامد. پیامی که فطرت انسان ها را خطاب قرار می دهد و بیشتر در قالب ارتباطات چهره به چهره و حتی از درون رسانه های ضعیف و قوی به مبادله ی معنامی پردازد. رقت قلب و روح لطیف حاجی بخشی و احساسات پاک او در کنار ان وجهه ی انقلابی سزش ناپذیر، چهره ی دیگری از او می ساخت که چه بسا جا دارد رسانه های فراگیر ما به مطالعه و ترویج آن بپردازند. بی شک، او رسانه ای از جنس خود انقلاب اسلامی بود که مبتنی بر انتقال انسانی و چهره به چهره ی پیام و شعارهای اولیه ی انقلاب شکل می گرفت و مهم ترین کارکرد و پیام آن ایجاد انگیزش کنش انقلابی و دینی در مخاطب، یا حداقل گذاشتن علامت سؤال هایی در ذهن او بود.
* * *
بعد التحریر: پیرمرد را از زمانی که خیلی کوچک بودم در نماز جمعه و راهپیمایی ها خوب یادم هست، با لباس پلنگی و سر بند و سیمینوف، بیسکوییت پخش می کرد و شعار می داد و همه تکرار می کردند. «ما شاء الله حزب الله» بزرگ تر که شدم مستندهای جنگ و روزنامه ها مرا با حاجی بخشی آشناتر کرد؛ و موج تهمت و تخریب های علیه حزب الله و شخص او بیشتر و بیشتر. بعدها هم که وارد فعالیت های انقلابی شدیم، گاهی او و گاهی شیخ مصطفی رهنما میان ما می آمدند و با همان شور جوانی شعار می دادند و ما هم تکرار می کردیم. کاندید شدن او در انتخابات و تلاش تلویزیون برای تمسخر او که به پای ان اشک ریختیم و...همه و همه از او برای ما خاطره ها آفرید. بار ماقبل آخر که او را دیدم سیزدهم آبان بود و بچه ها دستش را بوسیدند و او هم توصیه کرد که درسمان را خوب بخوانم و بار آخر روز قدس 1389 به شوخی گفتم ماشاالله حاجی بخشی و او هم برای ما شعار داد و با خیل کثیری از مردم تکرار کردیم. این چند ماه به مناسبت های مختلفی در ذهنم آمده بود، با بچه ها برویم عیادتش، اما نشد. صبح که پیامک شهادتش رسید، یکه خوردم..... او برای حزب الله هم پدر بود هم رسانه...و حزب الله دوباره یتیم شد